...کاش امتداد لحضه ها تکرار با تو بودن است...
سخت است می نوش کسی دیگر بود...
شمع شب خاموش کس دیگر بود...
بایاد کسی که دوستش می داری ...
یک عمر در اغوش کسی دیگر بود...
سهم من از زندگی هیچ بود...
دل به هرکس خوش نمودم پوچ بود...
رنج غربت به تن خسته نشست...
دردتنهایی عمرم را شکست...
روزگارم برخلاف ارزوهایم گذشت.
ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من...
من خودم هستم و ...
تنهایی و یک حس غریب ...
که به صد عشق و هوس می ارزد.
اسمان ان شب کمی اشفته بود ماه غمگین بود و گویا خفته بود
سایه بود و خالی از مهتاب شب من اسیر غم در ان گرداب شب
دل ز نوش غم چو مستان گشته بود بغض من بشکست ان شب ناگهان
از صدای ساز بی وقت شبان
راز من بر هر کسی شد اشکار ان شب از بس بود این دل بی قرار
باز لیلی راه را گم کرده بود بهر هر مجنون تبسم کرده بود
باز باید عاشقی بی می شوم باز یک بازیجه دست نی شوم
سینه ام را وقف سوز نی کنم بهر این دل ناله و هی هی کنم
بخت بد دگر برایم رو شده پشت هم غم ها که تو در تو شده
عشق با او برگ پایانی نداشت خشک چشمم زره بارانی نداشت
این خراب اباد دل اباد بود کوه ویران برد با فرهاد بود
عشق بر هر کس سرایت کرده است از جدایی ها روایت کرده است
حاصلش تنها فقط رسوا شدن نا گهانی غرق در غم ها شدن
من ندانستم دو چشمم کور بود خواب و رویایی سراسر شور بود
در خیالی خام همچون حور بود اشنایم بود و لیکن دور بود
صورتم بهرش پر از چین گشته است یارم از کدامین گشته است
با خیالش صبح را شب میکنم شب به شب از دوریش تب میکنم
تب به من حال رهایی می دهد نوشداروی جدایی می دهد
رقص اشک واه بر چشم ترم رقص شبنم های تب بر پیکرم
از جدایی پاکوبی می کنند بهر این دل کار خوبی می کنند
سوز دل از اتشش فریاد شد سر نوشتم بدتر از فرهاد شد
باتوام فرهاد شیرینت چه شد ارزوی پاک دیدنت چه شد
باز کوه بیستون در انتظار مرگ شیرین حیله دشمن تبار
هان ای مجنون چرا اینگونه ای بر خیزید از خواب گران
باز مستی سردهید ای عاشقان در خیالم با که میگویم سخن
ای دل مجنون چه می خواهی زمن
لیلی و مجنون فقط افسانه بود اه مجنون این دل دیوانه بود
بعداز این بر او نیم عاشقتبار نیست با این بیستون ها هیچ کار
کاش میدانستم این را بیشتر هر که عشقش بیش دردش بیشتر
من قصه ی خزانم من رنگ زردزردم
من طرح یک سقوطم من رونوشت دردم
دنیا جهنم است ومن غرق رنج وغصه
با خاطرات زشتتم همیشه در نبردم
پاهای خسته دارم قلبی شکسته دارم
یخ بسته قلبم اری من سرد سرد سردم
راهی به خود ندارم درگیر غصه هستم
بخت سیاهم این است بیراهه در نوردم
عادت به قلب تنها با هستی ام سرشته
من نقش یک شکستن من مرد قصه گردم
عشق منو پس نزنی به قلب من دس نزنی
جایی که داره تو دلت به پای هوس نزنی
یاد منو گم نکنی نصیب مردم نکنی
مجنونتو تورو خدا سردرگم نکنی
منو نذاری بی خبر بیام بگن رفتی سفر
خدا نکنه بشنوم از عشق من کردی حذر
از تو دلت کنده نشم عاشق بازنده نشم
آبرو دارم پیش دل یه وقتی شرمنده نشم
اشک منو درنیاری رو عهدمون پا نذاری
حیثیت عشق منو برای چشمام نذاری
مهرمو از دل نگیری که از دل من نمیری
فقط برای دلخوشی بگو که بی من میری
قلم را روی کاغذ می گذارم...........برایت چند خطی می نگارم
به نام خالق وصل و جدایی...........به نام نامی پروردگــــــــارم
سلام ای نازنین بی وفایم...........سلامت هستی ای زیبا نگارم
اگر چه بینهایت دوری ازمن...........تو را تا بینهایت دوست دارم
نمی دانم کجا و در چه کاری...........نمی دانی کجا و در چه کارم
فقط امید وارم شاد باشی...........نه چون من که هزاران غصه دارم
اگر از حال من خواهی غمینم...........از آن روزی که رفتی بی قرارم
دگر خشکیده اشک دید گانم...........برای گریه اشکی هم ندارم
از آن روزی که رفتی تیره گشته...........تمام لحظه های روزگارم
لباس تیره بر تن می کنم چون...........برای مرگ عشقم سوگوارم
پس از تو روی لب لبخند مرده...........چو مجنون اسب ماتم را سوارم
تو را در خواب می بینم دمادم...........که با تو در کنار چشمه سارم
ولی از خواب برخیزم چو بی تو...........تصور می کنم بر تل خارم
برایت می نویسم تا بدانی...........حکایت های چشم اشکبارم
تمام اهل عالم را خبر کن...........که من دیوانه چشمان یارم
خبر کن تا همه حالم ببینند...........مگر سنگم که تاب غصه آرم
تو احوال مرا از قاصدک پرس...........که او آگه بود از حال زارم
پس از تو روزن نوری ندیدم...........میان دخمهء تاریک و تارم
غمت همچون طنابی گشته نیلو...........مرا آویخته بر چوب دارم
در آخر آرزویم شادی توست...........تو را دست خدایم می سپارم
چو می دانم نخوانی نامه ام را...........من آن را لای دفتر می گذارم
بمونه این نامه یه یادگار از من میون اون دستات
گذاشتی رفتی بدون من
رفتی گذشتی از من تنها
آتیش نشوندی به جون من
رفتی نشستی با همه و هرجا
بذار یه نامه بگه به تو
من دیگه رفتم که تورو نبینم
بمونه حسرت به دل تو
دیگه محاله پیش تو بشینم
حلالم کن ، بدون تو باید برم ، باید برم
حلالم کن ، خداحافظ از این لحظه باید برم
حلالم کن ، بدون تو باید برم ، باید برم
اگه بازم دوسم داری عشقمو تو دلت داری
میدونی غیر این دلم جایی نداری
من که بی تو نمیمونم میدونی که نمیتونم
کجا برم نمیدونم باید برم من
تقصیر من نیست به خدا ، من که نمیخوام به خدا
باید برم ، باید برم از اینجا
تعداد صفحات : 3